
آقای حسین لطیفی، یکی از همکاران خدوم شرکت کشت و صنعت دعبل خزاعی، که در مرکز بهداشت کار و فوریتهای پزشکی مشغول به کار است، قصهای از دلدادگیاش به امام رضا (ع) برایمان تعریف میکند که روح هر شنوندهای را به معنویت و آرامش میبرد.
لطیفی تنها یک کارمند نیست، بلکه خادمی دلداده است که هر ماه، دو روز از عمر خود را وقف حرم امام هشتم میکند. او بهعنوان خادم رضوی، در کنار شغل روزانهاش، خدمت در آستانهی نور را افتخاری میداند که هیچ چیز با آن برابری نمیکند.
او برایمان تعریف میکند:
«همه چیز از یک سفر شروع شد. سفری که قرار بود زیارتی معمولی باشد. با همسرم وارد مشهد شدیم. حرم غوغا میکرد… در آن شلوغی، آرامش عجیبی دلم را فرا گرفت. با همسرم قدم میزدیم و در دل نجوا میکردم: یا امام رضا، فرزندی از تو میخواهم، آن هم پسر. با تمام وجود خواستم و… حضرت جوابم را داد.»
لطیفی میگوید از آن روز، زندگیاش مسیر دیگری پیدا کرده است. زیارت برای او، تنها دیدار نیست؛ تجدید عهدی است میان دل و صاحب حرم. هر بار که ماه رو به پایان میرود، دلش بیقرار میشود. انگار صدا میزند: «وقت پابوسیست…»
او ادامه میدهد:
«هیچ سلامی به امام رئوف بیپاسخ نمیماند؛ این را دلهایی میدانند که بارها با اشک، به پنجره فولاد سلام دادهاند و با امید، پاسخ گرفتهاند. من هر چه دارم از حضرت رضاست. آرزو دارم روزی برسد که همسایه حرم شوم… تا آخرین روز عمرم خادم بمانم و زائر.»
این آرزو، فقط یک خواسته شخصی نیست. برای لطیفی، خادمی نوعی سبک زندگی است؛ نگاهی از جنس خدمت، صبر، و مهر. همین نگاه را به محیط کار هم آورده است. همکارانش او را فردی آرام، دقیق و مهربان میشناسند؛ کسی که وقتی در کنار بیماران است، با حوصله و مهربانی از آنها مراقبت میکند. شاید بخشی از این مهربانی، همان عطری باشد که از صحن و سرای حرم به دلش نشسته.
در نگاهش، نوری هست که گویی از پنجره فولاد به دلش تابیده است؛ و در صدایش، آرامشی که فقط زائران مداوم امام رئوف میفهمند.
*به شوق خدمتت دلخوشترینم
میون صحن تو گمگشتهترینم
غریب اما کریمی، ای امامم
همه مشتاقِ خادمی بر درتیم
(سروده: محمدسعید میرزایی)